میرحسین موسوی نخست وزیر امام بود؟ - دیوانه دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیوانه دل

آیا میرحسین موسوی نخست وزیر حضرت امام (ره) بود؟

جمعه 88 اردیبهشت 25 ساعت 12:52 صبح

بسم رب الشهداء و الصدیقین

السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة المظلومة، فاطمة الزهراء

 

این پست سیاسی نیست.

جهت بررسی

 رییس جمهور من باید اصلح باشد تا بتواند مصلح شود.

پست روشنگر

1-سوایق انقلابی و مبارزاتی میرحسین موسوی چیست؟

2-آیا میرحسین موسوی نخست وزیر حضرت امام (ره) بود؟

 

میر حسین موسوی متولد 1320 می باشد. در زمان انقلاب یعنی سال 1357 ایشان 37 ساله بوده است. اکثر انقلابیونی که در این سنین بوده اند سابقه مبارزاتی دارند و پرونده آنها در ساواک موجود است. در سازمان اسناد انقلاب اسلامی،پرونده های افرادی که توسط ساواک تحت شکنجه و حتی بازجویی قرار گرفته اند موجود است. میرحسین موسوی هیچ گونه پرونده ای در ساواک نداشته است و همچنین همسرش خانم زهرا رهنورد.

تنها سابقه انقلابی که از این دو در اذهان است نمایشگاه نقاشی به اسم موش و گربه است که در دانشگاه تهران در سال 1353 دایر شد و از نظر مردم دارای مفاهیم ضد سلطنتی و ضد شاه بود.مهندس موسوی با نام حسین رهجو و همسرش زهره کاظمی با نام زهرا رهنورد این نمایشگاه را دایر کرده بودند.پدر خانم زهره کاظمی(زهرا رهنورد) از امیران ارتش شاه بود و از خانواده متمولی بودند.

آقای میرحسین موسوی قبل از انقلاب با پسر مهندس بازرگان و یکی از فعالان انقلابی گروه مارکسیسم، شرکتی به اسم شرکت سمرقند دایر کردند. که پس کشته شدن آن انقلابی مارکسیسم در درگیری با ساواک و رفتن پسر بازرگان به خارج از ایران، آقای موسوی شرکت را تعطیل کرد.

در زمان رژیم ستم شاهی، کوچکترین مبارزه با شاه و یا ظن بد داشتن ساواک به فرد وی را از بسیاری از مضایا محروم می کرد. آقای موسوی در سال 1353 به عضویت هیات علمی دانشگاه ملی درآمد که برای این امر حتما باید ساواک به دانشگاه تاییدیه می داد که این فرد صلاحیت لازم را دارد و بنا بر این مبنا ایشان تا آن زمان حتی یک سیلی هم از ساواک نخورده بودند.!

به عنوان مثال ، دکتر شریعتی پس از اخذ مدرک دکتری و بازگشت به ایران، چون مورد تایید ساواک نبود در یکی از روستاهای دور افتاده نزدیک سبزه وار اجازه تدریس گرفت.
و اما در مورد نخست وزیری میرحسین موسوی:

پس از شهادت آقای رجایی و نخست وزیرش آقای باهنر، حزب جمهوری اسلامی از آقای خامنه ای خواستند که کاندیدای ریاست جمهوری شوند. ایشان پذیرفتند و نودو چند درصد آرا را به خود اختصاص دادند و رییس جمهور ایران شدند.

بر طبق نوشته های آقای هاشمی در  کتاب خاطراتشان:
آقای هاشمی رفسنجانی خدمت حضرت امام رسیدند تا از نظر امام در مورد انتخاب نخست وزیری جویا شوند. نظر حضرت امام (ره) آقای ولایتی بود. اما آقای هاشمی در کتاب ذکر کرده اند که اعضای حزب جمهوری چندین بار پیش من آمدند و تاکید داشتند که با نخست وزیری آقای میرحسین موسوی موافقند. آقای ولایتی از مجلس رای اعتماد نمیگیرند و آقای هاشمی خدمت حضرت امام می رسند و عرض می کنند که اعضای حزب نظرشان روی آقای موسوی است و این بار هم امام (ره) می فرمایند که با نخست وزیری آقای مهندس غرضی موافقندو مجلس بررسی نماید.

آقای هاشمی در کتاب خاطراتشان نوشته اند که به حضرت امام عرض کردم که کتبا نظرتان را اعلام نفرمایید چون ممکن است مانند دفعه قبل ایشان رای اعتماد نیاورند. چندین بار به طور مداوم اعضای حزب با آقای هاشمی جلسه می گذارند و روی نخست وزیری مهندس موسوی تاکید می کنند و در نهایت هم حضرت امام (ره) با این قضیه موافقت می نمایند.

 آقای میرحسین موسوی در دوران نخست وزیری مرتب با آقای هاشمی جلسه داشتند و با ایشان هماهنگیشان بیشتر بود تا با رییس جمهور. سند هم آنکه در خاطرات آقای هاشمی جلسات ذکر شده و مثلا گفته شده که محسن رضایی برای جبهه 1000 سکه بهار آزادی می خواست، به نخست وزیر گفتم بدهد!!! این یعنی نخست وزیر تحت امر آقای هاشمی یوده اند.

چهار سال اول ریاست جمهوری حضرت آقای خامنه ای تمام می شود. آقای خامنه ای خدمت حضرت امام می رسند و عرض می کنند که اگر امام اجازه دهند این دور برای ریاست جمهوری کاندیدا نشوند و دلیلشان هم این بوده که چون در انتخاب نخست وزیر  ، رییس جمهور دخالتی ندارد، ایشان با نخست وزیر انتخابی هماهنگی ندارند و بنابراین نمی توانند برنامه های مورد نظرشان را به خوبی اجرا نمایند.

حضرت امام (ره) فرمودند، شما کاندیدا شوید انتخاب نخست وزیر را به رییس جمهور واگذار می کنیم.

حضرت آقا کاندیدا می شوند و برای دومین بار، با آراء اکثریت رییس جمهور می شوند.

هنگام انتخاب نخست وزیری، محسن رضایی فرمانده وقت سپاه ، خدمت حضرت امام می رسد و با ارایه ی تحلیلی عرض می کند که اگر میرحسین موسوی نخست وزیر نشود بر روحیه رزمندگان تاثیر بدی خواهد داشت. بر طبق تحلیل ارایه شده حضرت امام می پذیرند و میر حسین موسوی برای بار دوم نخست وزیر می شود.

در کتاب خاطرات آقای هاشمی ،پس از انتخاب میرحسین به عنوان نخست وزیر برای بار دوم، آقای هاشمی ذکر کرده اند که من اکنون در معذوریات اخلاقی نسبت به آقای خامنه ای قرار دارم، چرا که ما به ایشان  قول دادیم که نخست وزیر را خودشان تعیین کنند و با این شرایط ایشان قبول کردند کاندیدای ریاست جمهوری شوند.

و ماجرای استعفای میرحسین موسوی در سال 1367..

در سال 1367، مهندس میرحسین موسوی نخست وزیر وقت، به دلیل آنکه 3 نفر از وزیران کابینه اش را مجلس وقت استیضاح کرده بود، از سمت خود استعفا کرد.

شما وقتی می خواهید استعفا بدهید به رییس خود استعفا می دهید. اگر بالفرض با رییس مشکل داشته باشید به مسوول بالاتری استعفا می دهید.

حضرت امام (ره) رهبر انقلاب اسلامی و حضرت آقای خامنه ای رییس جمهور وقت، هر دو استعفای میرحسین موسوی را از رادیو شنیدند!!

رییس رادیو در آن زمان آقای محمد هاشمی برادر آیت الله هاشمی رفسنجانی بود. متن استعفا نامه موسوی قبل از ارایه شدن به مقامات، از رادیو قرایت شد !
نکته بدی که در این استعفا نامه وجود دارد این است که میرحسین موسوی نامه خود را با این مضمون شروع کرده است:

ملت قهرمان ایران..

یعنی نه خطاب به رهبر انقلاب و نه خطاب به رییس جمهور وقت، بلکه به سبک مصدق در زمان مشروطه خطاب به ملت ایران استعفا کرد.

که حضرت امام (ره) فرمودند که من موسوی و غیره و شخص برایم مهم نیست . برای من کیان ملت اسلام و حکومت اسلامی مهم است. و از آن پس پست نخست وزیری از قانون اساسی حذف شد.

امام خمینی رحمه الله علیه : ( بعد از استعفای میر حسین )

" جناب آقای موسوی نخست وزیر محترم نامه استعفای شما باعث تعجب شد. حق این بود اگر تصمیم بدین کار داشتید لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان می گذاشتید . در زمانی که مردم حزب الله برای یاری اسلام فرزندان خود را به قربانگاه می برند چه وقت گله و استعفا است !......" رجوع شود به صحیفه نور جلد 21 صفحه 11

قصد زدن این پست و این مطالب را نداشتم. اما برایم مهم است که مملکت و دولتی که با خون هزاران شهید پا گرفته است قرار است به دست چه کسانی اداره شود.

به قول راویان راهیان نور، حواسمان جمع باشد ما دوبار در این تاریخ سی ساله انقلاب اشتباه کردیم..

یکی همان زمانی که به رزمندگان ما در خط مقدم، مهمات و آذوقه ندادند و باعث شهادت علم الهدی ها و منتظر القایم ها شدند.

و یکی هم زمانی که شروع کردند به برداشتن اسامی شهدای عزیز و جوانان غیور این مرزو بوم، از روی کوچه ها و خیابان ها..

حواسمان جمع باشد که زنگ بعد حساب داریم.

یا علی(ع)، مددی



نوشته شده توسط : در آرزوی شهادت : دلارام | نظر شما [ نظر]


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شهادت را امیدی بود روزی...
[عناوین آرشیوشده]